حاج آقاقرائتی
29 فروردین 1396
پدرم شالى دور سرش مى پيچيد. مى گفت : روزى در بازار كاشان زنى مسئله اى شرعى از من پرسيد من گفتم : بلد نيستم . زن گفت : اگر بلد نيستى پس اين شال را بردار و كنار بينداز. خيلى به من برخورد و تصميم گرفتم يك دوره رساله عمليه را خوب بخوانم و چنين كردم بطورى كه پس از چند سال مسئله گو شدم .