داستانی از گول زدن ضمیر ناخودآگاه
عنوان: داستانی از گول زدن ضمیر ناخودآگاه
ناپلئون هیل که یکی از نویسندگان به نام علم موفقیت است میگه “الان وقت آن رسیده که به صورت قانونی ضمیر ناخودآگاه خودمون رو فریب بدیم"! داستان از این قراره که:
آقایی بود در فرانسه و ایشون داروساز بود به اسم “امیل کوئه". امیل کوئه علاوه بر داروسازی، محقق هم بود. یه روز یکی از رفقای امیل میاد در داروخونه و میگه: “امیل من فلان بیماری رو دارم و میخام بهم دارو بدی".
بیماری دوست امیل از اون بیماری هایی بود که حتما نیاز به نسخه پزشک داشته و امیل نمی تونسته به او دارو بده. امیل به دوستش میگه: “من نمیتونم دارو بدم. حتما باید بری پیش پزشک” رفیقش هم میشینه وسط داروخونه میگه “یا دارو میدی یا بیرون نمیرم!”
امیل میبینه که این رفیقش از داروخونه بیرون برو نیست. یه پاکت قرص تقویتی میده بهش و میگه “اینم داروت. برو بخور خوب میشی”
رفیق امیل میره و امیل یه نفس راحت میکشه. یه مدت بعد رفیقش میاد میگه “امیل اومدم تشکر کنم. خوب شدم. مرسی"!
ایمل میدونسته که چیزی که به او داده واقعا دوای دردش نبوده! فکر میکنه “چرا این اتفاق افتاد؟” شروع به یک سری تحقیقات میکنه. این تحقیقات به دو شاخه تقسیم میشه. یک شاخه اش منجر به کشف جدیدی در علم پزشکی میشه به اسم “دارو نما"!
بیمارانی هستند که فکر می کنن اگه روزی شونصد تا قرص نخورن و شصت تا سوزن بهشون نزنن، خوب نمیشن. از دارونما برای این افراد استفاده میشه. یه چیزی قلابی به او میدن که واقعا دارو نیست تا که اون رو بخوره و اثر روانی اون موجب بهبودیش بشه. امروزه از دارو نماها، هم در پزشکی و هم در روانشناسی استفاده میشه.
و اما شاخه ی دوم تحقیقات امیل کوئه:
امیل با خودش گفت “من مطمئنم که این قرص دوستم رو خوب نکرده. اون من رو قبول داشت. گفت امیل تو باید به من دارو بدی. منم یه چیزی بهش دادم و گفتم برو این خوبت میکنه. احتمالا میزانی که من رو قبول داشت، باورم کرده بود، جمله ای که بهش گفتم، فکری که جمله ی من در ذهن او ایجاد کرد، خوبش کرده”
امیل کوئه تحقیقات مفصلی رو کرد و یک جمله ای رو درست کرد.
این جمله رو در کشور های مختلف به انسان های مختلفی که توی زندگیشون مشکلات زیادی داشتند، پیشنهاد شد که مرتب این جمله رو بگند. جمله چی بود؟
“زندگی من هر روز از هر جهت بهتر و بهتر می شود”
هزاران نفر مورد تست قرار گرفتن و تنها کاری که می کردن این بود که صبح تا شب راه می رفتن و می گفتن “زندگی من هر روز از هر جهت بهتر و بهتر می شود” و جالبه بدونید که درصد بسیار بالاییشون در زمانی کوتاهی اعلام کردن که ما مشکلاتمون حل شده است! در واقع گول زدن ضمیر ناحودآگاه.